بلج بن بشر
بَلْجِ بْنِ بِشْر (د شوال 124 / اوت 742)، سردار جنگاور امویان در شمال افریقا و اندلس. وی از تیرۀ بنی قُشَیر کلاب، از قبایل قیسی بود و نسبتهای قشیری و قیسی او بدین سبب است (نک : ابنحزم، 290؛ نیز ابنعبدالحکم، 219؛ ابنقوطیه، 39).
نخستینبار در مآخذ، ذیل حوادث سال 123ق و هنگامی از وی یاد میشود که هشام بن عبدالملک، خلیفۀ اموی (حک 105-125ق / 723-743م)، کلثوم بن عیاض را به ولایت افریقیه (ه م) ــ که در این زمان دستخوش شورشهای پیدرپی بربرها و برخی دیگر از عناصر محلی بود و غالباً در پوشش مذهب خوارج، شاخۀ صفریه، سر برآورده بودند ــ روانه کرد (برای تفصیل، نک : عبدالرزاق، 62 بب ).
کلثوم بن عیاض با سپاهی گران، در جمادیالآخر 123 / مۀ 741 به سوی افریقیه به راه افتاد و برادرزادهاش (نک : ابن حزم، همانجا؛ در برخی مآخذ، پسر عمو، نک : خلیفه، 2 / 529)، بلج بن بشر را به فرماندهی پیشقراولان سپاه گماشت (ابن عبدالحکم، 218-219؛ ابن قوطیه، همانجا؛ نیز نک : رقیق، 76). بنابر روایتی، هشام بن عبدالملک ولایت افریقیه را پس از کلثوم بن عیاض به بلج بن بشر واگذارده بود (ابن قوطیه، همانجا). سپاه یاد شده در رمضان همان سال به قیروان رسید. در آنجا رفتار و سخنان نسنجیدۀ بلج بن بشر با حبیب بن ابی عبیده ــ که در بسط سلطۀ خلافت دمشق بر شمال افریقا سهم عمده داشت (نک : رقیق 72) ــ موجب رنجش وی شد و خود بر حوادث بعدی تأثیر نهاد (نک : ابنعبدالحکم، 219؛ رقیق، 77؛ نیز نک : دنبالۀ مقاله). سرانجام، در جنگ سختی که میان سپاه کلثوم بن عیاض و بربران درگرفت، شکست بر لشکریان شام افتاد و کلثوم خود در میانۀ میدان کشته شد. در این جنگ بلج بن بشر فرماندهی بخش مهمی از سپاه را برعهده داشت (خلیفه، همانجا؛ ابن عبدالحکم، 220؛ ابن قوطیه، 40؛ نیز نک : اخبار...، 37-39).
بلج که با شمار بسیاری از سپاهیان خود به محاصرۀ بربرها افتاده بود (ابن اثیر، 5 / 251؛ ابن عذاری، 1 / 56)، پس از مدتی مقاومت ناچار شد از عبدالملک بن قَطَن، حاکم اندلس یاری بخواهد (ابن اثیر، همانجا)، اما عبدالملک کهنسال که ظاهراً از سوی کسانی چون عبدالرحمان، فرزند حبیب بن ابی عبیده بر ضد بلج تحریک میشد (نک : ابن عبدالحکم، همانجا)، از پذیرفتن درخواست وی تن میزد (ابن اثیر، همانجا)؛ البته برخی از اطرافیان عبدالملک نیز چنان مینمودند که بلج قصد دارد عبدالملک را از حکومت برکنار کند و خود جانشین او شود (ابنعبدالحکم، ابنقوطیه، همانجاها). سرانجام، بلج و همراهانش، به شرط آنکه بیش از یکسال در اندلس درنگ نکنند و سلاحهای خویش را فرو گذارند، از سوی عبدالملک اجازه یافتند به اندلس درآیند (ابن اثیر، همانجا؛ ابن عذاری، 2 / 30؛ نیز نک : ابن قوطیه، 40-41).
در مدت اقامت بلج و سپاهش در اندلس که ظاهراً از سوی مردم این سامان هم به نیکی پذیره شدند (ابن اثیر، همانجا)، در شذونه و برخی نقاط دیگر جنگهایی با بربرها به دفاع از مردم اندلس درگرفت (ابناثیر، همانجا؛ ابنعذاری، 2 / 31؛ نیز نک : .(EI2 اما این همزیستی دیری نپایید و چون عبدالملک بر خروج بلج و سپاه همراه او اصرار ورزید، نه فقط با امتناع، بلکه اندکی بعد با شورش آنها روبهرو شد. سرانجام این شورش به قتل عبدالملک و سیطرۀ بلج بر قرطبه انجامید (ابنعذاری، 2 / 32؛ مقری، 3 / 21؛ ابن عبدالحکم، 220-221؛ ابن قوطیه، 41؛ ابناثیر، 5 / 252؛ برای مدت حکومت بلج بر اندلس که حدود 11 ماه بوده است، نک : ابنحبیب، 150). از سوی دیگر، امیه و قطن دو پسر عبدالملک که از قرطبه گریخته بودند، برای پیکار با بلج سپاهی گران فراهم آوردند. در جنگ سختی که در گرفت، اگرچه پسران عبدالملک کشته شدند و شکست در لشکرشان افتاد، اما بلج نیز بر اثر اصابت تیر سخت مجروح شد و اندکی بعد درگذشت (ابنعبدالحکم، 221؛ ابنقوطیه، 41-42؛ نیز نک : ابناثیر، 5 / 259؛ مقری، 1 / 237؛ اخبار، 47).
مآخذ
ابن اثیر، الکامل؛ ابن حبیب، عبدالملک، التاریخ، به کوشش خرخه آگواده، مادرید، 1991م؛ ابن حزم، علی، جمهرة انساب العرب، بیروت، 1403ق / 1983م؛ ابنعبدالحکم، عبدالرحمان، فتوح مصر و اخبارها، قاهره، 1411ق / 1991م؛ ابنعذاری، احمد، البیان المغرب، به کوشش کولن و لوی پرووانسال، لیدن، 1951م؛ ابنقوطیه،محمد، تاریخ افتتاح الاندلس، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره / بیروت، 1402ق / 1982م؛ اخبار مجموعة، به کوشش ابراهیم ابیاری، قاهره، 1401ق / 1981م؛ خلیفة بن خیاط، التاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968م؛ رقیق، ابراهیم، قطعة من تاریخ افریقیة و المغرب، به کوشش عبدالله علی زیدان و عزالدین عمر موسی، بیروت، 1990م؛ عبدالرزاق، محمود اسماعیل، الخوارج فی بلاد المغرب حتی منتصف القرن الرابع الهجری، دارالبیضاء، 1985م؛ مقری، احمد، نفح الطیب، به کوشش احسان عباس، بیروت، 1968م؛ نیز:
EI2.